جدول جو
جدول جو

معنی مرده بازی - جستجوی لغت در جدول جو

مرده بازی
(مُ دَ / دِ)
تقلید از حالت مرده.
- مرده بازی درآوردن، خود را به مردگی زدن. خود را به مردن زدن. مردگی نمودن به دروغ. تماوت. (یادداشت مرحوم دهخدا). نعش افتادن. بی حس و حرکت افتادن چون مردگان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرده بازی
تصویر پرده بازی
خیمه شب بازی، در نمایش، نوعی بازی و نمایش که عروسک ها را از پشت پرده یا خیمۀ کوچکی به وسیلۀ سیم یا نخ به حرکت می آورند و یک یا چند نفر از پشت خیمه به زبان آن ها حرف می زند (می زنند)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرقه بازی
تصویر خرقه بازی
به وجد و سرور آمدن صوفیان هنگام سماع، پایکوبی و جامه دریدن آنان در حالت وجد و حال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طره بازی
تصویر طره بازی
ترنابازی، نوعی بازی دسته جمعی که با انداختن قاب به وسیلۀ بازیکنان، شاه، وزیر، جلاد و دزد را مشخص می کنند و جلاد به دستور شاه و با مشورت وزیر، بازیکن نقش دزد را معمولاً با ترنا مجازات می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرده باز
تصویر پرده باز
مطرب، مغنی، نوازنده، کسی که خیمه شب بازی می کند، خیمه شب باز
فرهنگ فارسی عمید
(گُ بَ / بِ)
با گربه بازی کردن. گربه را دوست داشتن و با او وررفتن
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بد عملی. زناکاری. قحبگی. (ناظم الاطباء). عمل مردباز. رجوع به مردباز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
تاجر خرده فروش. (؟) (ناظم الاطباء) (؟)
لغت نامه دهخدا
(طُرْ رَ / رِ)
بازی که اطفال بازند و آن چنان است که کرباسی را مثل تازیانه تاب داده بر یکدیگر زنند و در محاوره هر چیز تاب داده را طره گویند و لهذا اطلاق آن بر تازیانه که در عرف هند کره خوانند نیز درست شده و اغلب که کره مغیر آن است:
اگرچه رفته بسر دور طره بازی مخلص
ولی چو طرۀ زلف تو دید تاب ندارد.
مخلص کاشی (از آنندراج).
و در تداول محلی گناباد و بعضی نواحی دیگر آن را ’درنه بازی’ گویند. درنابازی
لغت نامه دهخدا
(اَ کا)
لعبت باز و خیال باز. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ / رِ)
عمل مهره باز، حیله گری. (آنندراج). فریب و مکر و حیله بازی. (ناظم الاطباء). شعبده. شعوذه. چشم بندی:
نراد طرب به مهره بازی
از دست بنفش کرده ران را.
خاقانی.
مشعبذ افلاک را مهره بازی چون مهره به بازی داشتی. (سندبادنامه ص 304).
- مهره بازی کردن، حیله گری کردن:
شاه با خصم حقه سازی کرد
مهره پنهان و مهره بازی کرد.
نظامی (هفت پیکر ص 124).
به ماری چومن مهره بازی مکن
نبرد آر و نیرنگ سازی مکن.
نظامی.
- مهره بازی کن، نراد:
شوخ و رعنا خرید نوش لبی
مهره بازی کنی و بوالعجبی.
نظامی.
- ، مشعوذ. شعبده باز
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ/ دِ)
مرده زاد بودن. (لغات فرهنگستان). رجوع به مرده زاد شود
لغت نامه دهخدا
موفق... بزرگترین امرای دورۀ سلطان سلیمانشاه بن محمد بن ملکشاه بن الب ارسلان بن جغر بیک بن میکائیل بن سلجوق بود. رجوع به تاریخ گزیده ص 469 و 471 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ)
عمل سوختن میت بجای دفن کردن مسلمین و یا بر کوه نهادن زرتشتیان، چنانکه رسم بعضی طوایف هند و ملل دیگر است. (یادداشت مرحوم دهخدا). سوختن جسد مردگان
لغت نامه دهخدا
(طَ رَقْ قَ / قِ)
بازی کردن با طرقه یا ترقه که بازیچۀ کودکان است. رجوع به ترقه شود
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ)
مرادف شب بازی است. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(خِ قَ / قِ)
عمل خرقه باز. با خرقه دست افشانی و پایکوبی کردن در حال وجد و حال. (از آنندراج) :
مغنی ز اشعار من این غزل
به آهنگ چنگ اندرآور عمل
که تا وجد را کارسازی کنم
برقص آیم و خرقه بازی کنم.
حافظ (از آنندراج).
گهی می کرد مه را خرقه سازی
گهی می کرد با مه خرقه بازی.
نظامی.
مکن تا در غمت ناید درازی
چو زاهد ممسکی در خرقه بازی.
نظامی.
چو گرگ افزون بود در چاره سازی
شبان را کرد باید خرقه بازی.
نظامی.
بیا مطرب ای مایۀ دل خوشی
که صوفی کند زآن ملامت کشی
بگو تا دمی خرقه بازی کنم
همی دلق خود را نمازی کنم.
امیرخسرو.
فلک هم خرقه بازیها کند بر دور میخانه
چو از رندان دردی کش سراید های وهو اینجا.
غزالی مشهدی
لغت نامه دهخدا
تازیانه بازی کرباس را تازیانه وار تاب داده بازی کنان بر هم زنند بازیی است کودکان را و آن چنان است که کرباس را مثل تازیانه تاب داده بر یکدیگر زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرقه بازی
تصویر خرقه بازی
جامه دریدن صوفیان هنگام سماع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده سازی
تصویر پرده سازی
ظاهر سازی تزویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرقه بازی
تصویر طرقه بازی
نادرست نویسی ترغه بازی تراکه بازی بازی با طرقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره بازی
تصویر قره بازی
ترکی سیاسرمه ازگیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گربه بازی
تصویر گربه بازی
با گربه بازی کردن با گربه ور رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده باز
تصویر پرده باز
مطرب، نوازنده
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی بازی و آن چنانست که دو گردو را پهلوی هم نهند یا چند گردو را دو بدو بفاصله معین چینند. آنگاه طرف بازی گردویی را با کنار هر دو سبابه خود بطرف گردو می غلطاند اگر بگردوی حریف بخورد برنده است و اگر از آن بگذرد نوبت بحریف میرسد و او همین عمل را انجام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرده زادی
تصویر مرده زادی
مرده زاد بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده بازی
تصویر پرده بازی
لعبت بازی خیال بازی شب بازی خیمه شب بازی: (ور بشاهی سر فرازی میکنی طفل راهی پرده بازی میکنی) (عطار اسرار نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهره بازی
تصویر مهره بازی
عمل و شغل مهره باز حقه بازی با مهره ها
فرهنگ لغت هوشیار
موش مرده بازی در آوردن، خود را به موش مردگی زدن، توضیح معمولا این ترکیب در حالی که گناهکاری بخواهد ریخت بیگناهان و مردم بی آزار و چلمن را بخود بگیرد یعنی خود را موش مرده بسازد (نه اینکه همیشه حالت موش مردگی داشته باشد) استعمال می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده باز
تصویر پرده باز
نوازنده، مطرب، کسی که خیمه شب بازی می کند، کنایه از حیله گر، مکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طره بازی
تصویر طره بازی
ترنا بازی، نوعی بازی که در آن پارچه ای را مثل تازیانه تابیده و با آن بازنده را می زنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرده بازی
تصویر پرده بازی
مکر، فریب
فرهنگ فارسی معین
شاه وزیر بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
بارسنگین و کم حجم
فرهنگ گویش مازندرانی